امروز با یکی از اهالی افغانستان که می گفت 7-8 سالی است در ایران کار می کند هم صحبت شدم...
می گفت در مملکتمان آسایش نیست، یا گیر طالبانی می افتی و انتهایش رفتن سرت است یا دولت زندانیت می کند...می گفت آنجا اصلا آرام نیست!
یاد این جملات آقای شهید سید محمد باقر صدر که در کتاب "بارقهها"یش آورده است، افتادم:
"این سؤال را از خودم میپرسیدم، تا بفهمم آیا این رنجی که من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق دارم، رنج نانی است که از من قطع میشود؟! رنج مقام شخصی است که از بین میرود؟! یا رنج این کیانی است که فرو میپاشد؟! چون منافع شخصی من تا حدی با اسلام گره خورده است، پس آیا رنج و درد من به خاطر منافع شخصیام است که در معرض خطر قرار دارد؟ اگر اینطور باشد، پس ناراحتی من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق بیش از ناراحتیام برای نفوذ کمونیسم در ایران یا نفوذ کمونیسم در پاکستان خواهد بود.
اما اگر رنج من برای خداوند متعال باشد، اگر درد من به خاطر این باشد که میخواهم خدا بر روی زمین پرستش شود و نمیخواهم مردم فوج فوج از دین خدا خارج شوند، در این صورت از مرزهای عراق و ایران و پاکستان فراتر میروم، برای منافع اسلام زندگی میکنم و در نتیجه نسبت به خطرهایی که اسلام را تهدید میکند به یک درجه واکنش نشان میدهم و دیگر بین عراق و ایران و پاکستان و دیگر نقاط جهان اسلام برای من فرقی وجود ندارد.
"