-زنی را دیدم که قاشق دسته دومی را نگاه می کرد و برانداز؛ در نهایت با کمی چانه زدن آن را خرید
-خانومی دیگری را هم دیدم که لباس های دست دوم و بعضا بر تن بچه ها پولدارها را داشت نگاه می کرد و می خرید
کیف، کفش، لباس، شلوار، قاشق، چنگال، بشقاب و ... عمدتا آنهایی که جیب شان جیب نیست و کارکرد جیب که عمدتا قراردادن اسکناس و کیف پول در ان است را ندارند، جمعه ها برای خرید بعضی از لوازم واجب الحتیاجشان به بازار خلازیر(محل دسته دوم فروشی ها) می آیند.
گمان من این است که این لوازم دست دوم از بلای شهرها با قیمت های پایین یا حتی بعضا رایگان به این مکان منتقل شده و به صاحبان حقش اما رایگان نمی رسد.
دنیا چه عجیب معادلاتی دارد خدا، این وسایلی که بالایی ها استفاده می کنند و کهنه اش می کنند یا بعضا نو، باید برسد می رسد به دست کسانی که با داشتنش کلی خوشحال می شوند:
"اما فارغ از دنیای عجیب بساطیهای این بازار آشوب زده، زنان و مردانی هستند که خالی بودن جیبهایشان، دلشان را به این اجناس رنگ و رو رفته و چرک، خوش کرده است؛ از دختر و پسر آفتاب سوخته و جوانی که بر سر قیمت 6 - 5 هزار تومانی یک حلقه باریک و ظریف فلزیِ چرک و سیاه با فروشنده چانه میزنند تا مادر و دختر 15 - 14 سالهای که در میان انبوهی از لباسهای دست دوم، پیراهن آبی بلندی را نشان کردهاند؛ پیراهنی که گرچه بر اندام نحیف دختر جوان و خجالتیاش گشاد است ولی به قول مادر، «هم جنساش خوب است و تا یکی دو سال دیگر کار میکند و هم اینکه تا چند وقت دیگر قالب تن دخترک میشود.»
دخترک سرش پایین است و زیر لب به بهانه بلندیِ بیش از حد لباس آبی و لکههای کمرنگی که روی لباس جاخوش کردهاند، غر و لند میکند؛ مادر هم در جواب نقهای زیرلب و غرغرهای دختر خجالتیاش، آرامتر از صدای دخترک، وعده نو شدن پیراهن آبی بلندی را میدهد که با یک بار شستن مثل روز اولش میشود... "
-------------------------------------------------------
1-البته این هایی که اینجا گفتم یک زاویه دیدی است از نگاه به این بازار دسته دوم فروشی والا نه همه انهایی که انجا می آیند زیر خط فقر هستند و نه اصلا خود بازارش مذموم
2-چه خوب می شد مسئولین مملکت ما یک بار به اینجا سربزنند همین طور دانشجویان ما و بالاشهرنشینان ما که لااقل اگر کاری نمی کنند، خدایشان را شکر کنند از داشتن شکم سیر و ...