من اول ابتدایی توی یه منطقه خیلی خیلی پایین تهران درس می خوندم. یه روز کل بچه های مدرسه مون رو بردن سینما. وقتی فیلم شروع شد از اول تا اخرش همه با هم گریه می کردیم با صدای بلند هم گریه می کردیم نمی دونم چرا اونطوری شد ما ولی خیلی حس مشترک با علی داشتیم... هنوزم وقتی بهش فکر میکنم که یه سینمای درب و داغون سال 77  ای که داخلش کلی پسر بچه 7 ساله دارن با هم گریه میکنن چه شکلیه احساس خوب و لذت بخشی به هم دست میده... ولی حیف چند سال پیش که مجددا فیلمو نگاه کردم قلبم خیلی درد نگرفت و خیلی گریه نکردم نمی دونم شاید چون دیگه علی رو خیلی خوب درک نمیکردم و خیلی در سطح موقعیت اجتماعی و اقتصادی اون نبودم...

ما الان چقدر علی داریم توی جامعه مون کاش هممون بشیم عین اون دوران ابتدایی ما که اونجوری برای علی اشک میریختیم و تا آخر فیلم و حتی بعد فیلم حرص و جوش اینو میخوردیم که ای کاش می شد می تونستیم یه کفش خوب برای علی و خواهرش بخریم و اونو کمکش کنیم...